💔
اصلا نمیفهمم زندگیم داره به کجا میره فقط میدونم داره میره یه چیز تکراری ای همینطوری جریان داره از اول بدنیا اومدنم با گریه زندگیم شروع شد با گریه هم ادامه داره(الان خوبما😂)
اول دبستان سر یه مسئله ای من رفتم یه مدرسه دیگه بعد با هزار التماس برگشتم مدرسه قبلی
کلاس دوم یه معلم داشتیم از اخلاق خوبش بگم ممکنه نفرینش کنم حالم از دوم بهم میخوره
سوم با یکی همکلاس بودم که من دهن باز می کردم دعوا درست میشد!
چهارم افتضاااااح ترین پایه چون کلاس مامانم بودم دیگه مامانا میومدن که چرا دخترت فلانه دختر ما اینجوری
پنجم قشنگ از قله اعتماد به نفس سقوط کردم اولش رفتم یه مدرسه دیگه که معلمه با من مشکل داشت از همون سال به خاطر نوشتن زیاد کنار یکی از انگشتام حالت گرفته خیلی محسوس نیست ولی خب..
آبان رفتم مدرسه قبلیم که معلم به خاطر اینکه غرور منو بشکنه انداختم میز یکی مونده به آخر کلاس بعد تازه قرار بوده کارنامه منو قابل قبول بده من که بیشتر درس بخونم برم تیزهوشان!
ششم مجدد سر دختر معلم بودنم مشکل داشتم و با همونی که کلاس سوم بودم مجدد دعوا شد
هفتم رفتم شاهد قشنگ سرخورده ها رو داشتم اکثر اونا از شاهد کوثر بودن و یه چیزایی رو میدونستن و اینکه من سر زبان انگلیسی خیلی دلم شکست اون موقع یه کلمه هم شاید به زور یاد داشتم ولی الان که زبانم خوبه به بچه های ضعیف تر از خودم کمک میکنم چون قشنگ درک میکنم چه حس بدی داره
منو دبیر زبان سال هفتم گفت فلانی رفت تو لیست سیاه چرا؟ چونامتحان اسپیکینگ بود یا لیسنینگ من نبودم بعدشم گفت جز بچه های شهدا باقی باید از مدرسه برن!
هفتمم هشتمم نهمم که مجازی حضوری بود تموم شد تا رسید به این سه سال
از دهم من کارخونه تولید اشک و غم زدم هرسال به میزان ...لیتر اشک از دیدهگان من جاری میشه💔
این سه سال به اندازه تموم اون نه سال زجر کشیدم شاید اون موقع برام خیلی چیزا مهم نبود اصن نمیفهمیدم ولی خب الان میفهمم روحی جسمی روانی اجتماعی فردی معنوی همهجانبه افت کردم
تا جایی که تونست پرید وسط زندگی من!
شایدم ستایش راست میگفت که عقده ایم عقده زندگی کردن به دلم مونده عقده اینکه شادیم با غم تموم نشه
خدایا شکرت ولی چرا همون ۳ دی نمردم؟منکه تا دم مرگ رفتم دیگه یه دلیلی واسه مردنم بود چرا به دنیا اومدم؟!
از من به جغدهای تک تکتون
ینی حیف من واقعا هیچی یادتون ندادم؟
انقدر بدآموزی دارم واستان؟🥲
آقم دنباله راهتون ملاعین که انقدر یزیدای درونتون فعاله من اینقدر زحمت کشیدم کوفتی نگیرین
روزگار چنین می گذرد
امروز یکی اومد مشاوره مثلا خب معلومه میاد تبلیغ موسسه!
فقط سوالم اینه چرا مذکر میفرستن؟😂
بعد اومد گفت کی بالا ده ساعت درس میخونه؟
+هیچکس
کی بالای پنج ساعت؟
+همچنان هیچکس
کی یک ساعت یا زیر یکساعت
+ همه
با این رویه هیچ جا قبول نمیشید 🤣🤣🤣
امیدواری دادنشو دوس داشتم درحالت کلی باید میگفت بچه ها دیر نیست از همین حالا از همین الان شروع کنید ولی برای اولین بار یکی با واقعیت کنار اومد و گفت هیچی نمیشیم🤣
بعد چندتا چیز تکراری نوشت که فلان کنید فلان کنید و یکی از بچه هامون ازش سوال می پرسید ترازشو تو قلمچی می گفت و...بعد ما اینجوری بودیم که میخوای برو بیرون از کلاس سوالاتتون بپرس مزاحم کلاس ما نشو🤣
تا شماره اشو نوشت پا تخته همه دست به قلم شماره محمداقارو یادداشت کردن هنوز داشتیم به خنوک بازیا بچه ها عادت میکردیم ینی عمیقا دلم میخواست امروز تو این کلاس نبودم
میز اول لم داده دستاش باز کرده نشسته فاطمه کیفشو بغلش کرده انگارپسره دزده🤣
پسره به میز اولیه گفت افسرده شدید؟بچه ها گفتن اونا کلا قیافشون افسرده اس
باز یکی مزه ریخت ولی کسی نخندید و خداروشکر به گوش پسره نرسید و دیگه بی مزه بازی درنیاورد
اولی که اومد سالن سروصدا بود مدیرمون رفت بیرون بچه هارو خوردشون😂
ینی من گفتم الان میخورتشون یهو دیدم صداش بلند شدم قشنگ خشم شب زدا
دیگه پسره کارش تموم شد یکی دیگه اومد😐
دیگه بچه ها تحمل دومی رو نداشتن ولی خا دومی واسه یه کلاس دیگه بوده اومده بود باهم تشریفشونو ببرن
بعد از رفتن بچه ها بی جنبه بازیا شروع شد تا جایی که دبیر گفت بچه ها بی جنبه نباشید🤣💔
سر کلاس جامعه خانوم داشت از قوانین میگفت بعد گفت تقلب محدودیت هست یا فرصت من گفتم فرصت بعد داشتم استدلالم میارودم که چیزی که ما سر امتحان یاد میگیریم قشنگ تو ذهنمون میمونه بقیه بچه هام گفتن و خانوم شناسایی کرد کیا رو جلسه امتحان باید جلو بنشونه
سر زبان جوری ضایع جوابارو میخوندم که هر بار دبیر هیس هیس میکرد
مجهولی رو برای یکی از بچه ها توضیح دادم ولی خودم سر امتحان گیج شدم خیلی جمله چرتی داده بود
کم میشم💔🤣😭
- تایم مدرسه بهترین ساعات منه چون از لحاظ روحی واقعا شادم اندک درکی هست ولی خونه نه هیچ هم سنی ندارم و خب قاعدتاً پدر مادر ۴۰ ساله چنان درکی از تفکرات و دغدغه های من ندارم و این منم که همیشه باید درک کنم و خاموش بمونم
- قدر خودتونو بدونین تحت تأثیر آدمای دورتون نباشین سعی کنین بجای متأثر شدن مؤثر باشید جامعه به افراد منفعل نیاز نداره
- عقایدتون رو تو چهارچوبی نگه دارید که به روابط اجتماعی تون آسیبی نزنه به خاطر منحصر به فرد بودنتون از دیگران فاصله نگیرید همه شخصیت های جداگانه دارن (سعی کنید آدمای درستی رو برای معاشرت انتخاب کنید صرفا هر هم صحبتی دوستتون نیست!)
- تابع جمع باشید اما بدونید چه جمعی همراه شدن با یک جماعت احمق منفعت شمارو هم به خاطر میندازه تو این جمع شما همیشه آماده چیزی که اونا نیستن باشید!
- برای هر بخشی از زندگیتون آدمای جدا داشته باشید یک آدم نباید همه زندگی شمارو بدونه برای کسی اسرار دلتون رو باز نکنید که می دونید ممکنه یک روز ترکتون کنه و یا علیه تون استفاده کنه اون آدم باید مطمئن باشه!
- هیچکس به اندازه خودت و خدای خودت برای آینده و الان خودت دلسوز و مؤثر نیست
قطبی های دورو
ای خشکی مقدس بازیا چیه؟
حضوری به هرچی نامحرمه اخم کنین مجازی تا گفت سلام خواهر قلب بفرستید سلام برادر احوال شما؟به هر چیز چرتی ام که گفت های های بخندید آخرشم یه داداش بزارید قشنگگگگگ صمیمی بشید باهم عکسم بفرستید
روز قیامتم وقتی بهتون گفتی دو قطبی بگید:
مجازی کی به کیه!
جوجه ادعای عقابی میکنه از کجا معلوم اون دختر نباشه از کجا معلوم عکسا فیک نباشه
ها بابا فقط رو در رو نامحرم ولی مجازی همه خواهر همه برادر همه محرم تو مجازی صیغه محرمیت بین همه خونده شده
اشکالی نداره💔
- تو دنیای واقعی دنبال آدمای خیالی نگردید!
تنهایی
امدوم گله کنم از اونایی که ادعایی خواهری و برادری کردن برام و الان نه اثری از برادری شان هست نه خواهری شان
و هم اینکه خیلی دلوم پر بود از حرفایی چرتی که پشت سروم زدن!
نوشتوم نوشتوم ولی ارسال نشد!
نمدنم شاید حکمتی داشت که حتی نصف اون نوشته هام هم نموند و اصلاً نتونستوم کپی کنوم...
ولی دیشب بین حرف زدنام با شخص نامرئی رو به روم، یهو فهمیدوم مو جز خانوادم کسی رو ندورم!
اگر اونا خدایی نکرده برن بقیه یا از سر دلسوزی می ان هرازگاهی پیشوم یا بخاطر اینه که حواسشون به اموال بشه!
فقط آمدوم بهتان بگوم هیچکسی حتی بهترین و صمیمی ترین رفیقتان برتان نممانه حتی همویی که از جیک و پوک زندگیتان خبر دره یه روزی چنان برتان شاخ شونه بکشه چنان پشت سرتان ورور کنه که هی بگن ای همویه؟ای کیه؟
بعد از پدر مادرتان فقط به خدا بچسبن حتی خواهر براراتانم مزرن مرن!
همه به فکر زندگی خودشانن!
از کسی توقع ندشته بشن به فکر حالو روزتان بشه!
حتی اگر با کسی ازدواجم کردن همه دارایی تانه بهش ندن همه راز هاتانه بهش نگن چون هیچ تضمینی نیست که اویم تا آخر خط باهاتان بشه
دوراهی
دیشب خیلی داشتم به یه موضوعی فکر می کردم.
اینکه شنیدن آهنگای من رفتم تو اومدی من عاشق شدم تو عاشقم نبودی یا مداحی ای که صاف بری زیر ایوون نجف؟
عروسی مجلل که با رفیقات بزنی برقصی یا پولشو صرف مسافرت کردن و هر چیزی جز گرفتن عروسی که از نظر من تو پول دویست نفر آدمو میدی که بیان بخورن بعد یه مشت حرفم میزنن پشت سرت!
چه لباسش زشت بود!
چه بد می رقصید!
چه غذاش بدرد نخور بود!
اون چه قیافه ای بود برای خودش درست کرده بود!
خیلی فکر کردم دیدم چرا وقتی میشه از بین خوب و بد خوبو تشخیص داد، چرا بد؟
چون جلوه قشنگی داره!
فکر کردن به اینکه یک شب با رفیقات و قومات میزنی میرقصی شادی حال میکنی وادارت میکنه تا فکر کنی اگر عروسی بگیری بهتره
اما اینا فقط یک روزه!
و تو باید فرداش بیست سی تومن بدی برای دی جی، پذیرایی، تالار
کادوهایی هم که جمع میشه به خرجی که کردی نمیرسه!
در واقع منطقی فکر کنی پولتو اتو میکنی میفرستی تو شکم کسی که سال به سال نمی بینیش فقط نسبت فامیلی داری باهاش😐
یا آهنگ!
آهنگ شکست عشقی میزاری حالا شکستم نخوردما میشستم های های گریه میکردم
گریه برای چی؟ برای کی؟
گریه برای کسی که ولت کرد یا گریه برای کسی هرکس براش گریه کنه براش واجبه؟
یه جیزایی رو مقایسه که میکنی سخته انتخاب کردنش ولی قلباً میدونی کدوم درسته!
تنهای تنها...
اومدم تنهای تنها من همون تنهاترینم
اومدم تو این غریبی زیر سایتون بشینم
اومده دوباره اون که بیقرار و سر به زیره
همه ی حاجتش اینه پای پرچمت بمیره!
اومدم با آه و گریه این قشنگترین سلامه
همه ی دار و ندارم اشک روی گونه هامه!
از خودم گلایه دارم منو از خودم جدا کن
روم سیاهه یابن الزهرا تو برای من دعا کن…
یابنالزهرا یابنالزهرا…
چیز خاصی نی
سرم خیلی درد داره رو گونه هام خیس خیسه از سرم تا چشم فقط درده
زنده موندنم با این شرایطم واقعا عجیبه😂💔
فک کن یه کسایی آرزوی مرگتو کنن با سگ و هزار جک و جونور دیگه مقایست کنن خیلی راحت دلتو لگد کنن بعد طوری وانمود کنن انگار لطف بزرگی در حقت کردن
به لطفشون باید سجده کرد!
کسایی که هیاهوی بیشتری دارن گریه هاشونم آرومتره
اما من نه هیاهویی دارم ولی گریه هام ساکت تر از حرف زدنامه
من تو دنیای مجازی بیشتر حرف میزنم تا دنیایی که پیش رومه
صدای جیغ و خوشحالی های همسایمون که میاد اعصابم خورد نمیشه
فقط اون زخم حسرت تازه میشه...همین
مشاوره بد
دلم میخواد کله مشاورو بکنم
چرا اینجوری زندگی منو مسخره کرد
چرا جوری بم تلقین کرد انگار مثلا طراحی دوخت کسره شانه
چرا واقعا؟توکه بلد نیستی چرا مشاور میشی ؟تو که خودت عمران خوندی و فهمیدی اشتباه رفتی اومدی مشاوره که به تو گفت بشینی سرجا مشاور تو خودت انتخاب درست نداشتی کی به تو گفت مشاوره بدی
گننننددددد انسان محیطش روانیم کرده یه درس چرت که یک درس فقط آبه اونم چی اینکه سنگاپور واسه آب چیکار میکنه سوئد چیکار میکنه آمریکا چیکار میکنه
خلاصه که خستم... :)
بلاخره میتونم
رمز داره
بگین بم رمز میدم
أنا لا أشعر بالملل
حالم خوش نیس از درون انگار ساختمان آجر آجر شده سرم درد داره دلم میخواد بخوابم ولی خوابم نمی بره دلم میخواد داد بزنم جیغ بزنم اما اونقدر جون ندارم دلم میخواد یه مدت از همه دور بشم یه مدت هیچکسو نبینم یه مدت برم جایی که هیچکی دستش بم نمیرسه اما جایی رو سراغ ندارم من بچه نیستم این حرفا زاده ذهن یه نوجوون بی دغدغه و بیکار نیست چرا هیچکس منو نمیفهمه منم آدمم هرچقدر بچه باشم بازم آدمم درد و خوب میفهمم اما شادی رو نه دردو تو انشا خوب تعریف میکنم چون برام کلمه آشنائیه ولی شاد بودن و نه دلم یه تنوع میخواد اما میدونم انقدر عادت به یکنواختی کردم که با تنوع اعصابم بیشتر بهم میریزه دلم توجه میخواد اما کسی نیس توجه کنه دلم محبت میخواد کسی نیس محبت کمه دلم داره میترکه کسی آرومم کنه دارم اشک میریزم کسی نیس اصن بگه چرا از بغض دارم خفه میشم
قلبم درد میکنه چشام درد میکنه سرم میکنه
تازگیا فهمیدم اون حالتای من تو گریه کردن حمله عصبی بوده 🙂
در کل وضعیت قشنگی نیس:)
هرچی بزرگتر میشم بیشتر به این نتیجه میرسم من هیچکسو جز خدا ندارم

دفتری خاطره مجازی من از شیرین ترین روزها تا تلخ ترین