اردوگاه

روز اول که رفتیم درک نکردم تااا وقتی فک کنم پس فرداش مامانم اومد فهمیدم جقدر‌دلم میخواد برم خونمون 😂😂😂

چهار روز اول گریم میگرفت ولی دیگه عادی شده فقط اون روز با مهدی حرف میزدم داشتم از بغض خفه میشدم 🤣

شبش رفتیم حرم به اونام گفتم بیان خاله میگه عموم برا من گریه کرده 🙂 دیگه برگشتیم اردوگاه انقدر غر زدم سر آقای مروج که این عدالت نیس شما سواره ما پیاده ایم..آقای مروج شام داریم ان شاءالله ؟😂 ( چون موقعی که ما برمیگشتیم تایم خاموشی اردوگاه بود ) آقای مروج حاضرم هف هش میلیون دیگه بدیم مارو با اتوبوس ببرین

آخه با مترو رفتیم هشتصدتا آدم خیلی سخت بود بعدن تو خیابون صف بودیم همه یا تیکه مینداختن یا تعجب میکردن

بعد گفتن جیغ بزنین که ما نزدیم ولی گروه بعدی اومدن زدن بعد پیاده تا اردوگاه آوردنمون ولی اون گروهو با اتوبوس آوردن خیلی خسته شدیم ولی خوش گذشت 😂

روز اولی مارو صبح بردن چالیدره صورتم سوخت دیگه عادت کردم نمی سوزم 🤣

یه برادری هس تو اردوگاه شبیه شهید عباس دانشگره فقط با اندکییی تفاوت که مسئول جمع کردن ما بود خیلیم دوید جلو جلو میرفت جلو خیابونو بگیره ما رد شیم😂

الانم اومدم خونه برم گذرناممو تمدید کنیم بعد برم دوباره اردوگاه تااا کی بشه باز گوشی دستم بیاد😁

دیگه همین خبری نیس سلامتی

خداحافظ 🖐🏻

رفتم خرید کردم ساعت چهار میرم ...

آخرین وداع من خدااااحافظی جانسوز 😭😭😭😭😭😂😂😂😂

اردوگاه😁

کلیپ اردوگاهمون

پسرا حسینیه امام خمینی تو نخریسی آن دلم سوووخت😂

خداحافظ

سلام

فردا باید بریم اردوگاه شهید کاوه نمیدونم شبم اونجا هستم یا برمیگردم ولی دلم نمیخواد برگردم میخوام همونجا این ۴۵ روزو باشم

دلم تنگ میشه

گریم میگیره

ولی برا هیشکی جز خدام مگه مهمه ؟

بم گف نمیری ؟ جواب ندادم من قبلش خیلی گفتم گوشیمو برداشت وای فای هم کشید که دیگه تموم شد وفلان و....

حالا که همچین فرصتی پیش اومده منکه میگفتم کاش دانشگام یه شهر دیگه باشه حالا یه شرایطی دارم که باید دور باشم

تحمیل شد بم قبول کردم ولی خودم میخوام برم اونم بخاطر نیش و کنایه و درک نکردنای نزدیک ترین افراد زندگیم

با توکل بر خدا شروع میکنم دعام کنین این وبلاگم هر وقت فرصتی پیش اومد براتون تعریف کنم چیا اتفاق افتاده حذفش نمیکنم

دیگه اینکه... خوبی بدی دیدین حلال کنین

خدا نگهدارتون دست علی یارتون

خداااااحااافظظظظ

اثاث کشی خونه خاله

رفتیم خونه خالم که اثاث کشی کرده درست کنیم یه خونه داشت درندشششششت محمد میگه رواق ذی الحجه🤣🤣🤣

حالا رفتیم تو اتاقش با کوثر لباسارو مرتب کنیم یه کوه لباس😐

این زینب میرفت برامون شیرینی میاورد یا پارچ آبم بود ما دیکه خودمونو خفه کردیم بعد با کوثر به همه چی میخندیدیم 🤣🤣🤣🤣🤣

شیرینی تو دهنم بود آبم خوردم همونجوری که فقط نخندم نمیشد لعنتی🤣🤣🤣🤣

این زینب امسال میره مدرسه تازه مارو کشت که چرا لباسامو مرتب نکردی چرا اینارو اینجا گذاشتی چرا چرا چرا یه چند بار شوتش کردم ینی تا مرز کتک زدن پیش رفتم فقط مراعات کردن امیدواری دادم الان میرم از این خونه بیرون کوثرم که هعی قربونش برم چقدر کمک کرد😐😐😐

با همون گوشیش خفش کنم 🤲🏻😐💔

بعد حرف فرشا شد رفتم ببینم این کلاه مایو بود نمیدونم نارنجی بود کشیده بودم رو کلم سرمو آوردم از در بیرون ببینم محمد منو دیده های های می خنده😐🤣

محمدرضاعم همچین حواسش جم بود که عکسه زینبو نزنیم اتاقش جز لباساش هیچ اثری از زینب تو اتاقش نباشه🤣🤣🤣🤣

محبت برادریش فقط چشممو گرف😂😂😂

هر جور بود لباسارو جا دادیم خاله و مامانو احمدآقا و خاله اعظمم بقیه جاهارو درست میکرد بعدش نشستیم پایتخت دیدیم که زینب خانوم دستور دادن چهارزانو بشینم که بالشتشو تکیه بده به پاهای من دراز بکشه

فقط چون بچست نزدم نیمچه قورت چارتیکه استخونه هااا😒😒

بعدش بابام اومد منو کوثر نشستیم به فوتبال دستی بازی کردن کوثر دوبار گل به خودی زد من داشتم حال میکردم🤣🤣🤣

با محمدرضا هر هر بهش میخندیدیم ها تازه موقع نماز خوندن رفتیم وضو بگیریم یهو به سرمون زد کلیپ بگیریم

کوثر _ با چادر مسخره بازی در بیاریم خو

چادرا رو یجوری گرفتیم فقط چشامون دیده میشد اولش یکم مسخره بازی درآوردیم

_ شما دخترِ دره؟

کوثر _ ماچوم

_ موگوم اگه شوما دختره درن مو پسره دروم

حالا هر یه کلمه هر هر میخندیدیم🤣🤣🤣🤣

_ مو پسره دروم قمر بی هاشم

کوثر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

_ میخواستم بگم قمر شبه چهارده😂

دیگه تمومش کردیم رفتم نماز خوندم و بابامم که اومده بود رفتیم خونه

این محمد مهدیم تو راه از پنجره بیرون بود یا اون کله بزتراشش

رفته بغلاشو زده فقط یه تتو بزنه کنار گوشش بچه لاته گوگولیه میشه با اون کله زردش 😂😂😂

اِهم اِهم

کسی تو چالش شرکت نمیکنه اطلاع بده لطفا 🙏🏻😁

چالش

چالش از وب طلوع خورشید

1.دوست داری عاشق شی ازدواج کنی یا سنتی؟

فرقی نداره ولی عاشق شم فک کنم بهتره😂

2.همین الان چقدر پول تو حساب بانکیت داری؟

نمیدونم آخرین بار یک و نیم بود چون دست خودم نیس خبر ندارم :/

3.احساس می‌کنی کدوم بازیگر بتونه نقش تو رو بازی کنه؟

هیچکی نرگس نمیشه😂

4.ترسناک ترین اتفاقی که برات افتاده چیه؟

همش فک میکنم تو حموم چشامو میبندم شیاطین میان خفم کنن بعد یه بار چشامو باز کردم دیدم همه جا تاریکه 👀👀👀

بعد فهمیدم مامانم میخواسته برق اتاق روشن کنه یا خاموش کنه اشتباهی زده منم تو حموم تزدیک بود ایست قبلی کنم😐😐😐

5.یکی از شایعاتی که در مورد خودت شنیدی؟

آدم بی حاشیه ایم 😂✋🏻

6.اولین کراش شما به سلبریتی کی بود؟

کراش ینی چیکار 😂😂😂

مثلا محو تماشاش بشم که فک نکنم من اصن به این چیزا فک نمیکنم ..استغفرالله🥸

7.زیر دوش کدوم آهنگو بیشتر می خونی؟

هرچرتی به ذهنم میاد سرهم میکنم دنیا دیگه مثه تو نداره یا مداحی میکنم انقدر بچه مثبتم🤣🤣🤣

بعضی وقتا انقدر خوابم میگیره که ساکت تو فکرو خیال میچرخم

8.از بچه کدوم دوست یا فامیلتون خیلی بدت میاد؟

وای زینب دخترخالم نصف لنگ منه چپو راس میگفت دستور میداد بهم یه قوروتم بیشتر نیستااا😒😒😒

9.اگه پلیس دستگیرت کنه، دوست صمیمیت فکر میکنه به چه جرمی گرفتنت؟

اینو دیشب از گسل پرسیدم اول گف تیکه انداختن بعد گفت تخریب بعد گف قتل بعد گف فروش اعضای بدن انسان

ینی این تا کلانتری برسه یه پرونده جنایی برام درست میکنه😐

10.دوست داری برای همیشه در چه سنی بمونی؟

هیچ سنی زود بزرگ شم برم سرکار خونه بگیرم مجردییی🤣🤣🤣

ماشین بگیرم برم شبا تو خیابونای مشهد گاااااااااز بدمممممم🤩🤩🤩🤩🤩

دوستان توجه بشه به این نکات

چالش اینطوریه که من بعد از جواب دادن به سوالات 4 نفرو دعوت میکنم که باید این و انجام بدن پست کنن تو وبشون و اون 4 نفرم باید 4 نفر دیگه رو دعوت کنن.و این چرخه ادامه پیدا کنه شاید اینطوری به بلاگفا ی رنگ و لعابی بدیم دوباره 😍

فقط چندتا نکته که باید رعایت بشه لطفا توجه کنید

در آخر پستی که میزارید این متن رو کپی کنید

1.منبع چالش حتما تو پست خودتون و همه دوستانی که شرکت میکنن گفته بشه اینو تو پستتون حتما بنویسید

2.از دوستانی که دعوت میکنید بخواید که زیر پست چالش تو وب خودم(وب برگزار کننده) بگن که شرکت کردن🌷😁🙏

3. چهار نفر قانونمونه ...دعوت بیشتر و کمتر از چهارنفر نشه

4.. حتما قوانينی که گفتم داخل پستتون ذکر بشه تا دیگرانم رعایت کنن

5.اگر کسی مایل به شرکت نبود جایگزین کنید

خدایا من چه گناهی کردم ؟😭😭😭😭

این همه خوشحال شدم که مهلت شهریه از وقتش گذشت بعد بابام دیشب رفته پول ریخته💔

دلم میخاد یه جا بشینم زار بزنم که انقدر برای زندگی من تصمیم نگیریییییین

سرم درد گرفت 😭

حالا که چول ریخته باید برم دیگه نرم تا آخر عمرم میگن

ینی هر روز زندگی من باید تلخ شه

حرم

جاتون خالی حرم بودم خیلی کیف داد ولی تو اتوبوساش قشنگ فشار رو حس کردم😐😁

عروسی

عروسی از ۶ بود تا ۱۰ که ما نماز خوندیم حرکت کردیم رسیدیم شد ۹😂

بعد عمو گف معلم ۵۶ ولی زنگ زدیم گف ۵۵😐

از روی بله میرفتیم مامان هی یه چیزی میگفت بابام گیج شده بود ولی خداروشکر پیدا کردیم😁

رفتیم تو اتاق پرو که دو اتفاق بد افتاد یکی برای کوثر بدترش برای من💔

بعدش میخواستیم بریم بیرون ار اتاق دوماد اومد🤣🤣🤣

ما مثه ساقدوش دیگه از پشت سرشون رفتیم تو هممون پخش شدیم مامان با همکارش نشسته بود من کنار خالم کوثر میز دم ورودی دیگه بعدش رفتم کنارش نشستم

حالا مگه داماد میرفت بیرون😐😐😐

شاید یک ساعت شد رفتنش بقیش همش طرف خانوما بود 👊🏻

خواهراش راحت بود دخترخاله هاشم که راحت مااااا با چادر و شال و اینا 😭🥺

وقتیم آقایون اومدن برای کادو دادن هرچی از عروس میرفت ما جیغ و کف و دست وو....🤣🤣🤣

حالا در گوش همو اسماعیلم کرش کردیم اگه میتونست مارو میزد😅😅😅

ولی عمو علیم می خندید زنعمومم بالا سرش بود اعتراضی وارد نبود دیگه قوم عروس تموم شد ما جیغ جیغ نکردیم

قوم داماد داداشش رفت میکروفون گرفت کل میکشید😂😂😂

دیگه تالار قوم عروس خب معذب بودن دامادم که همین نشسته بود که انگار عروس میخواستیم قایمش کنیم بهش مدیم 🙄🥸✋🏻

انقدر دست زدم دستام سرخ شد گلوم دیگه هو هو میکردم سوت بلبلی میشد😂😂😂

ای کاش سوت میزدم یادم رفت اصن 💔🤣

بگم براتون که ... دیگه همینا بود شام خورویم فیلمشونو نشون دادن رفتیم خونش اونجا یکم دخترا راحت شدن و مامانم قابلمه اورد 😂😂😂

خداروشکر گذشت شاید باورتون نشه پسرعموم یه پروفی داشت من گفتم عععع چه عوض شده حالا دم در دیدمش هیچچچ فرقی نکرده بود 😐😅

با خیلی ها هم سلام و علیک نکردم سریع پیچیدم چون حال نداشتم واقعا 😁😌

دیگه رسیدیم خونه ۲ بود یه عالمه عکسو فیلمم گرفتم 😎

کارنامه درخشانم

عروسی داریم لی لای لای ..😍🤩🥰

با این هوای بندری رفتم خرید عروسی😂😂😂 نزدیک یک و خورده خرید کردم انقدرم با پله برقی هی بالا ر۴تم هی پایین اومدم دیگه آخرش میخواستم بیافتم که خداروشکر نیافتادم سوژه خنده بشم🤣🤣🤣 الان رسیدم خونه رگای پام داره باز میشه انگار😐😅 قراره برم عروسی هوووووو هو هووووووووو شهرو چراغون کنین ستاره بارون کنین امشب شبه وصاله لیلی رو مجنون کنین هوووووووو کوچه تنگه بلههه عروس چه زشته بلههه دامادو زود بگیرین که غش نکنه بلهههه یاد مبارک باداا ان شاءا...مبارک باداااا خانومااااا دستتتت آقایونم جیغ و دست و هوراااا

مثلا عیدی بم دادن امروز 💔🥺😭

یه گریه ناقابل ( همیشگیه:)

عیدتون مبارک🎉🎈🎊

شهرو چراغون کنیییییین

ستاره بارون کنیییین

فردا تو راهم و گرفتار عروسی شاید نشه بیام اینجا

سیداااااا و سادات های وبلاگ دستان مبارک را در جیب خود فرد برده و عیدی بدین😂😍

من پول عیدی نمیدونم چرا دوس دارم ولی خب با برکته ینی من عیدی های نوروزو چندجا خرج کردم هنوزم بود ولی پول مفت نه ازم میگیرن پیاز و گوجه خیار میکنن😂😂😂

حالا دلمو نشکنین انقدر عیدی دوس دارم ببینم کی بخشنده تره ؟!

عیدتون خیلی خیلی مبارک باشه 😍🌱

حتما یه سید پیدا کنین ازش عیدی بگیرین 😌😁

وضعیته قشنگیه

خداااااا

جونم به مور مور افتاده اینجام که مور و ملخو اوفف

یه بار سگ وق میزنه این خونمونم ترق ترق صدا میده هرچی مشهد تا اذون صبح کشیک میدادم اینجام دارن همون کاری میکنم ولی با تزس بیشتر

پس فردا عروسی جون من کک زده این بدههههه

وای مورچهههههه خدا لقدتون نکنه گمشین کنار اه

با چادر خودمو ساندویچ کردم تیشرت مامانم به کلم بستم ..🙄💔😐

اقلام مورد نیاز سفر

هنذفری

شارژر

گوشی

مانتو و چادر

در پناه خدا من رفتم روستامون تا فردا برمیگردم 😂🖐🏻

عصبی🙂🌱

به کی بگم که دردم دلتنگیو دوری از خانوادس🥲💔

چرا هیشکییییییییی تو خوونه نمیفمههههههههههه

خدا خسته شدم دیگه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

دیشب میخواستم بخوابم همینجوری شر شر اشکام میومد 😐

قشنگ صورتم شستم با اشکام ولی همچنان مامانم داره میگه میری قرآن؟

من خودم دارم حفظ میکنم خب چرا برم پادگان 🥺💔

انقدر تو این چندماه اول سالی اشک ریختم چشام ضعیف شد دیگه دکتره میگه هر چشم ۲۵صدم 🙄

برام دعا کنین که فقط خودمو نکشم 💔

موجود قهوه ای

به مقتولین نرگس اضافه شد باز 🐾⚔

نتایج آزمون قرآن

نتایج اومد و...اسمم تو لیست بود

اون کیه🤨

انقدر از حرف زدن با نزدیکترین نفرای زندگیم خسته شدم انقدر سرخورده شدم که گاهی میشه با یکی حرف میزنم یادم نیس اون کی بود چند وقته درگیرشم:/

اون کیه من باهاش حرف میزنم وقتی یهو از خودم میپرسم من با کی حرف میزنم دیگه نیستش🤐

دیروز بعد از ظهر رفتیم با مامان دنبال یه آرایشگاه که نه اسمشو میدونم نه فامیل خوده خانومرو هیچی😂

بعد مامانم از خانومه اونجا نشسته بود پرسید گف این همیشه خدا بستس یه روزم شانسی باز باشه یه ساعته🙁

دیگه از همونجا رفتیم خونه خاله از پله ها داشتم میومدم بالا حالا مثه اینکه کوثر مهدیو اذیتش کرده اون شب زنگ زده بیا کوثر اذیت میکنه منو قراره برم بکشمش😂

محمدمهدی_ مواظب باش داره میاد

_ مواظب باشین نرگس داره چقدر خطرناک🤣

با خاله صدیقه و زهرا و عمو دس دادم رفتم تو اتاق دیدم کوثر به صارژر وصله فاطمه خواب تکونش داد

_ وخی تو مثلا عروسی باید خانت بِشی 😅

فاطمه_ ای کیه ؟

_ من عزرائیل😂

دیگه از بحث خنده داری که گفتم جایز نیس اینجا بگم بعدش هر جفتشون غیب شدن من با مهدی نشستم به خونه سازی و قطار سازی با آجرا و وسایلش😍😝✌🏻

بعد از اونجایی که خوب بچه هارو سرگرم میکنم قشنگ الگوی نگهدادی از کودک فامیل شدم 🤣

حالا شاید از شما کسی باشه از بچه خوشش نیاد ولی من تک فرزند بودم خوب برام بودن خواهر برادر از بچگی آرزو بود که ..نشد💔

دیگه تا اذان مغرب که همه نماز خوندیم بحث سره عروسی شد دنبال دف زن بودن بعدش خالم برای لباس میگفت برای نرگس لباس هندی پاکستانی آوردن خیلی قشنگه🤣🤣🤣

بعد از اونجا رفتیم خونه که تو راه سه تا اسب از خیابون رد شدن انقدددددررر دوس دارم سوار اسب بشم❤😍

بعدش رفتیم جانبو یه کیک بود روش فیل کشیده بود ولی باز کردیم کله موش بود😂

دیگه رسیدیم خونه یه چند دقیقه گذشت دیدم مهدی در خونمون وحشتناک میکوبه طبقه پایینی رف درو باز کرد حالا کاریم نداشت الکی اومده بود نیومد بالا گف بابام داره میره و 👋🏻

دیروزم بدین شکل گذشت و خیلی خوش گذشت😂😍

هم اکنون خبری بسیار مهم!

وبلاگ چند بنده خدایی که دنبال میکردم اینجوری بود مدیر وب دو روز نمیومد همه کامنتا کلا از جو پست خارج میشد به این صورت:

کجایی؟

چرا نیستی؟

خوبی؟

رفتی ؟

کجا رفتی؟

بعضی ها هم با ایموجی گریه ابراز ناراحتی میکردن حالا من اگر برم ینی هیشکیییی نمیگه این کجا رفتتت😂😂😂

حالا اینا به کنار من فقط تو اون چندصد کامنت موندم اول فک میکنم اووووووو چه همه نفر بعد میرم توش میبینم چند نفرن هر کدوم بیست سی تا کامنت دادن😆😆😆

حالا اگه از خودم میپرسین چرا کامنت نمیدم چون من دستم خیره ینی اگه بدم طرف بعد مدت های جواب میده نه یا دقیقا تو کامنت من مینویسه برگشته به دنیای بلاگفا 😂😂😂😂

حالا واقعا کیا وب منو میخونن؟🤔

مثلا وبم خواننده خاموش داره؟👻

هی دونیا..دونیاا..دونیااا

متنش به کنار نگاه خر خیلی احساسیه انگار یه آدم بشدت جذابی داره ازش عکس میگیره😍😂

عید و تولد😍😍😍

عیدتون مبارک باشه😍🌱

من غروب عرفه این وبلاگ رو شروع کردم ینی دیروز ولی خب چون شهادت بود نگفتم حالا قشنگ برای مدیر وبلاگ هدیه هاتونو بیارید😁😁😁

آها بعد اینکه من پارسال روز عرفه این وبو زدم ۱۸ تیر بود الان ۸ تیره 🙄ولی چون ۱۷ من عروسیم امکان اینکه حال نداشته باشم دیکه فرداش پست کنم زیاده🙂

چی کادو میدین به رئیس وبلاگ؟؟😎

سید و سادات

سید و سادات های عزیز اگر داریم هم کارتخوان داریم هم نقدی پذیرا هستم 😁😁😁

عرفه

کلیک کنید

سه روز

دو روز پیش جهاز برون بود رفایم خونه خالم جهازو بردن خونه عروس خانوم بعدش همه رفتن و منو کوثر موندیم خونه

حالا این کوثر یه ویدئو ترسناک مثلا آورده از زن رقصنده...که دختره داشت ازش گزارش میداد و من ریلکس نگاه میکردم بعدشم رفت چیپس خرید اصنم سلیقش تو خرید خوب نی 😐😐😐

بعد گربه سیاه گذاشت خوشم نیومد نیو کمپ گذاشت اولی رو خوشم نیومد از اونجایی که فرزاد فرزین اومد یکم دیدم بعد گف بریم جانبو خوراکی بخریم

_ تو برو من هستم

کوثر _ بابا راهش دوره هنوز نمیان اونا

ولی من رسیدیم سرکوچه و خانواده رسیدن در خونه با استرس برگشتیم من اصن بهم الهام میشه کسی گوش نمیده

بعدشم که رفتیم یه باشگاهی همین اول یه فرم داد که پر کنم بیانیه بدم منم اصن نمیخواستم دیگه پیچوندم با مهدی برگشتیم بعد نماز مغرب با مهدی رفتیم تو کوچه دوچرخه سواری میکرد

دیروزم میخواستیم بریم خونه عروس خانوم که همه خاله ها و دخترخاله رفتن خالم قرار بود مهدی رو بیاره مثه اینکه بیدار میشه میبرنش و زنگ نمیزنن که ما بردیمش و ما تو خونه منتظر...

حالا مامانم زنگ زد مریم فهمید و خب ناراحت شدم اصن کار درستی نکردن وقتی بچرو بردن زنگ میزدن ما منتظر نشیم 💔

دیگه امروز قراره بریم دیشبم آرزو زنگ زد گف انقدر خندیدن به وسایل فاطمه 😂😂😂

سوسک

هنوز خیلی نشده بود گفتم چه عجب سوسکی نمیاد دیگه دقایقی پیش یه سوسک انداختیم از خونه بیرون

گوشیمو پس گرفتم🤩

رفتم رشته آش بگیرم بعد همونجوری واستادم تا مشتری ها برن مگه میرفتن🙄

_ بابا گوشیمو بده

بابا _ دادم مصطفی درس کنه

_ نه گوشیم مشکل نداره بده

بابا _ میخواد شماره بزاره

_ خودمم بلدم اونو میزارم

بابا _ گوشیه مامانت که هس

_ مامان گوشیشو نمیده زود میگیره بعدشم برنامه هام همش تو گوشی خودمه

بابا_ چه برنامه هایی

حالا همه اینارو داشت با خنده میگفتا انگار میخواست منو حرررررص بده فقط 😐😂😂😂

دیگه در کمال ناباوری داد وااااای دلم

استاد رو مخ رفتن فقط خودمم انقدر رو مخش رفتم تا بلاخره داد 😂

خواب

چه خوابیه من میبینم بسم الله 😐 اول که پسره با ریش بلند مشکی چشم ابرو مشکی قیافش یادمه افتاده بود در خونه ما بیشعور🥸👊🏻 باز یه خواب دیگه دیدم که نمیدونم برادرم فود پسرخاله بود کی بود میخواستن ازش دی ان ای بگیرن بعد یه صفحه پر نقطه گذاشتن رو بدنش که باید سوراخ سوراخ میشد تا دی ان ای بگیرن حالا من هی میگفتم بیهوشش کنین این شهرام حقیقت دوست نمیکرد میگفت باید دی ان ای بگیریم اصن متوجه نمیشد😂😂😂 بعدش تو یه ماشین رفتیم یه بازی بود که حلش میکردیم جایزه می‌بردیم یه ستاره آبی بزرگ از تو سقف میومد و یه صفحه عجیب نمیدونم شکلات بود چی بود روش نوشته بود فک کنم Holy چند باز بازی کردم اومدم بیرون دیگه بیدار شدم گلوم یه طوره بدیه 🤕

نرگس دختری در مزرعه

دیروز تولد کوثر بود امروز رفتم از زمین اِس پِس یه دسته جمع کردم با یه چیزای دیگه براش ببرم 🤣

صبح پاشدم نماز خوندم بعد یه حساسیت سر صبحی اومد دیگه خوابم پرید اینجام انقدر ساعتا دیر دیر میره :/

سوار ماشین شدیم رفتیم باغ عمه خدابیامرز بابام قبلشم سرخاکش انقدر من عکس گرفتم مامانم حرصش گرفته بود 😂

بعد رفتیم امامزاده آب سرد کن جدید زده بودن رفتم آب بخورم بابام اومد حسین آقا شوهر عمم هم اومد بعد یه پسره هم اومد ینییییی خوبه من اومدم 😅

بعد حالا میخوام آب بخورم پسره نمیرفت🙁 هیچی دیگه نخوردم رفتم امامزاده زیارت کردم بعد رفتم سر قبر بابابزرگم باهاش حرف زدم بعدش رفتم تو حوض انبار فک میکنم

پله هاش یه جوریه انگار میخوای سقوط کنی بری پایین رفتم فیلمم گرفتم رسیدم مشهد پست میکنم

بعدش اومدیم خونه یه ماجرایی پیش اومد مامان نشسته بود هی حرص و جوش می‌خورد منم گرفتم خوابیدم 😴

تااازه دیروزم با مادرجونم رفتیم تو حیاط گلی برام آلوچه آورد ینی آبلیموووو😋

با محمدمهدی میریم فتح کنیم میوه ها رو😂

یه شاهکار دیگمم دیروز انقدر سیم درو کشیدم که باز بشه سیم آهنی کنده شد و موندیم پشت در بابام با نردبوم رفت اونور درو باز کرد

بعد من دنبال گندم بودم که کدوم زمین از خودمونه این سجاد منو می‌برد یه جایی که گندماش خرابه بعد هر هر می‌خندید با چوب دنبالش کردم ولی یه جا نشدم داد خوب بود🤣

خب دیگه ۴ درصد شارژ داره خداحافظ

پ.ن:

اس پس غذای حیوانات

پ.ن:

زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد

پ.ن:

اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید

( کاملا حق👍🏻)

فقط گوشه چشمــی از نگاه خدا
براے خوشبختی همہ
انسانها ڪافیست
ایـن نگاه را برایتان آرزو میڪنم

پ.ن:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💚