خاطرات عراااق محاله یادم بره 😁

🇮🇷🇮🇶

از عراق برگشتم به آغوش وطن ❤

با یه دنیا خاطره اما تنی خسته 😂😂😂

من بودم بابام مامانم خالم عموم خاله دیگم

خاله فاطمم که تنها بود و تنها امیدش به من چون بقیه زوجین بودن خالم تنها 😁

به ادامه نوشته تشریف ببرِن

ادامه نوشته

پو ایران نمیام دگه

کربلا😍

جاتون سبز کربلایوم❤

قبلش نجف بودوم دو یه روز مشه کربلا آمدوم حجی نمدنی چه صفایی دره با ایکه گرمه هوا ولی انقدر حال مده اقدر حال مده که خدا مدنه😍😍😍

موروم حرم موگوم بر بچه های وبلاگ دیگه یکی یکی نموگوم از قلم نیوفتن

حالا برسوم مشد قشنگ برتان تعریف موکونوم چیشد الان به وای فای هتل وصلوم

نت مفتم حال مده ها🤣🤣🤣

قطار

از دیشب تو قطاریم تا فردا ۱ صبح تشریف داریم ۱ صبح دیگه اندیمشکیم😁

تازه وارد قطار رفتوم یره ازی باکلاسایه ولی تق تق موکونه😂

شاید وقت نشه پست بزارم برای همتون دعا میکنم خوشبخت بشین موفق بشین خوشحال باشین و...🌻

دست علی یارتون خدا نگهدارتون🖐🏻😁

امروز

ینی ما تا ۲ مدرسه بودیم ولی کلا یه دوساعت دبیر داشتیم بقیش ببییییکار😂

کلشو با بچه ها حرف زدیم و خندیدیم 🤣

بعد مامانم اومد مدرسه که بیاد واسه کربلا مرخصی بگیره چهارتا از بچه هامون فهمیدن در به در افتادن دنبال من زنگ آخری پیدام کنن😁😂

حالا من فک کردم چکارم دارم یکی بم گف فلانی دنبالت تو سالن من رفتم دیدم اونا اومدن بیرون زهرا بلند صدام زد که واسه ما دعا کنی سوغاتی بیاری یه لیست سفارش دادن بعدشم همشونو داشتم بغل میکردم که الناز منو کشید برد 😐😂

بعد حالا تو راه میگه واسه من‌دعا کن دعا نکنی شوهر کنماااا بگو مثلا موفق بشه و...🤣🤣🤣

حالا سرجمع کردم قد یه لشکر آدم دارم حاجت میبرم فقط

۳۰وخورده ای فقط بچه های کلاس

بچه های وبلاگ

دوست و آشنا و فامیل

و خودم 😁❤

بابام زنگ زده خونه عمو رضا فاطمه جواب داده سلااام کربلایی حسن😂

حالا بابام : تو خونه زندگی از خودت نداری 😂

فاطمه : هیچی خونه پدر مادر نمیشه🤣

و فامیلمون معتقدن که بچرو عروس داماد کنی سودی نداره یکی میره دوتا سه تا برمیگردن😂

کربلا

دارم میرم کربلاااا❤😁

خدا🥲

عموم داره اصرااار میکنه که بریم کربلا ولی ...💔

گلوم🥺

همینجوری درد گرفته 🤒🤕

فلسطین🇸🇩

داشتم با سحر حرف میزدم یهو صدای هوووو و صلوات و شعار بلند شد بعد گفتم چیشد ؟ خوده سحرم نفهمید چیشده😂😂😂

بعد گف مثه اینکه فلسطین اسرائیلو زده 🎉😁

فلسطین🇸🇩

داشتم با سحر حرف میزدم یهو صدای هوووو و صلوات و شعار بلند شد بعد گفتم چیشد ؟ خوده سحرم نفهمید چیشده😂😂😂

بعد گف مثه اینکه فلسطین اسرائیلو زده 🎉😁

زلزله

امروز مشهد زلزله شده بود تو مدرسه ما عروسی بود 😂😂😂

بار اول که نفهمیدیم یکی از بچه ها گف بار دوم فک کردم فاطمه میزو تکون میده میخواستم فوشش بدم دیدم نههه داریم میلرزیم🤣

حالا راحت کیفامونو برداشتیم اومدیم بیرون باز گفتن برین تو باز دوباره اومدیم بیرون دیگه گفتن زنگ بزنین خانواده ها بیان دنبالتون

بعد یه ساختمون در حال ساخت رو به مدرسمون هس دیدم کارگره داره میرقصه🤣🤣🤣

یه رقصااااییی😅حرفه ای بودا

بعد حالا دخترا از مدرسمون واسش دس میزنن😐

مرده هم خجالت نمی‌کشید بدتر میکرد مردای پشت سرشم واستاده بودن

بعد کم کم یکی دیگم اومد یکم رقصید رفت حالا اونا تموم کردن بچه ها ما ول نمیکنن دست میزنن هووهوووو🤣🤣🤣

انگار نه انگار زلزله اومده 😂

حالا من زنگ زدم بابام بیاد دنبالمون مامانمم داشته میومده دیگه به مامانم گفته مامانمم پیاده اونده خب طول کشیده دیگه 😐

رسیدم خونه غرغر میکنم که بابا دفعه بعد خواهشا خودت بیا 😂

بحث های منو مامانم

Mom: من چی خوردم که همیچین بچه ای بدنیا آوردم؟

_ بامیه 😂...واقعا چرا منو بدنیا آوردی ؟ بلکه من داعشی میشدم 😅من واقعا راضی نیستم انقدر زحمت کشیدی چرا منو بدنیا آوردی از همون بچه های مدرسه یکی بردار سرپل صراط یقت میگیرم واقعا هدفت چی بود منو بدنیا آوردی

مامانم🙄🤲🏻

حالا بحث چی بود ؟ اینکه من رفتم یه تیکه از جلو موهام از پیشونی گرفتم تا زیر چونه همونجا کوتاه کردم حالا ننه جان حرص میخوره که چه قشنگی داره کوتاه کردی😅😂🤣

غیبت

چهارشنبه غایب شدم

حس خوبی داره وقتی بچه ها دو روز نمیرن مدرسه و من سه روز😂😂😂

تازه چهارشنبه که من نرفتم فقط یه دبیر نیومده اما روزای قبلی فقط دو زنگ دبیر داشتیم یا یکی 🤣

اینا نشونش که دبیرا منتظرن من غایب شم بریزن مدرسه🤣💔

امشبم میرم حرم سحر ببینم واااای داشتم باهاش حرف میزدم بعد میخندیدم فک کرد دارم گریه میکنم هی میگفت چی شده 🥺

حالا من :🤣🤣🤣🤣🤣

مامانمم میگه چرا گریه میکردی ؟

حالا همین سحر وقتی بلند میخندیدم میگی چرا اینجوری میخندی😂

ها راستی یک تصمیم مهم گرفتم از اونجایی که نمیدونیم امتحانا نهایی میشه یا ن تصمیم گرفتم عین یک انسان متمدن بچسبم به درسم انشاءالله همه موفق شم دعام کنین دعاتون میکنم😍

شما چه خبرا ؟ چه میکنین با درسا با زندگی؟😁😁😁

عیدتون مبارک🎉

اول اینکه عیدتون مبارک 😍

بعد اینکه قصد پست گذاشتن داشتم از صبح منتهی اصن وقت نمیشد😂

خاموشین

بعضیاتون یجوری ساکتین نه پست میزارین نه کامنت میزارین آدم نگران میشه زنده این؟🙄

پات درد نکنه پدرجان😂💔

چند روزی از فراقش میگذرد💔🥲

در بامدادی وقتی نرگس منزل نبود پدر وارد اتاق می‌شود و در طی جمع کردن لحاف ها گوشی زیر تشک را نمی بیند و پای مبارک را روی گوشی نهاده و ...

آی سی گوشی سوخته و کلا روشن نمیشه با تدابیر والدین بدون اطلاع من گوشی با سیم کارت و رم میدن برا تعمیر😐😐😐

الان دو سه روز بی گوشی ام و اصن درد خاصی نیس😂

از کل نون خ فقط شخصیت هومن حاج عبداللهی رو خیلی دوس دارم 😂

💚🌱

خیلی شده باهام حرف زدن یجورایی مجابم کردن به رل زدن اما نتونستم

انگار خجالت می کشم 😔

وقتی طرف میگه ما جهنمی ایم پس رل بزن یجوری میشم

لااقل اگه جهنمی ای گناهتو بیشتر نکن😕

انگار تو یه استوانه باشی اونجوریم نمیتونم سمتش برم واقعا نمیشه

شاید عادت باشه ولی نمیتونم

نمیگم بده نه خوبه فقط ...نمیدانم

گم شدم نمیدونم چیکار کنم حس مردگی گرفتم...مرده متحرک!

کاش میشد با یکی حرف زد و ازش راهکار گرفت بعد اون طرف فرداش همه چیو فراموش می کرد

به روت نمی آورد چی بودی و چیا گفتی

اصن میرم با امام زمان حرف بزنم 😎🦋😍

رِل

چیزی که تو ذهنم داره میچرخه

نه اینکه رل بزنم خودمم مخالفم نظرم اینه که چی مثلا ؟ با یکی صب تا شب حرف بزنی بعد فکر اینم که بقیه بفهمن اذیتت کنه یا گوشیت دست کسی باشه زنگ بزنه یا پیامش خب چه سودی داره ؟ هیچی !

از هر طرفی نگا میکنم جز اینکه میتونه یه هم صحبت باشه یا درک کنه از طرف دیگه هم اذیت میکنه

نمیدونم 🙁

نظرشما چیه؟

حالا و کوفت حالا و زهرخرو حالا و ...

من چقدر حالا حالا حالا میکنم وااا😐

حالا یک دوسه چهار.. عههه استغفرالله حافظ یک و خورده جزئی قرآن از من بعیده عه عه عه😑💔

خواب

صبح خواب دیدم محمد بچش بدنیا اومده البته هنوز بچه ندارن ولی اونجا بچش بدنیا اومده بود😐بعد گفتم اسمشو بزار دانیال

گف نه

گفتم بزار بنیامین

گف نه میخوام بزارم محمد( این محمدو قشنگ کشید)🙄

حالا خودش محمدعلیه بچشم محمد میخواد بزاره

حالا به خالم گفتم ذوق کرد بنده خدا تا فردا خبرش قبل اینکه خودم بگم به محمد میرسه و میشه سوژه خنده😂😂😂

حالا مامانمم تفسیر کرده که براش روزی میاد

بعد خالم از من میپرسه چه شکلی بوده؟ فک کردم فهمیدم شبیه مامانشه

فقط یادمه موهاش قهوه ای بود و سفید پوست خیلیم آروم بود😍😍😍😍

حس بویایی

سلااام چطورین ؟ خوبین ؟ خوشین؟ 🤩😁

چه میکنین با امتحاناااا با درساااا😂😂😂

این آهنگ بوی ماه مهر یاد

بوی تقلب😂

بوی شبای امتحان😂

بوی تفریح با عذاب وجدان از درس نخوندن😂

بوی کودتاهای کلاس جهت کنسلی امتحان 😂

بوی حرف های آموزنده بعضی بچه های کلاس😂

بوی عصبانی شدن دبیرا😂

بوی نمره هااااا😂

بوی کارنامهههه واویلااا🤣

خلاصه بو همه چی هس الا بوی خوده مدرسه 😐😂

دست سنگین

صبح بعد نماز داش خوابم میبرد انگار یکی محکم زد تو گوشم 🙄انقدر شوکه شدم چشام وا کردم ببینم کیه دیدم هیشکی نی😶🤔انقدر محکم بود انقدر توپ بسکتبال بود همون رو بالشتم حس کردم نصف صورتم پرت شد 😐

بسم الله

حرز امام جواد به خودم ببندم واا💔

یکی بود یکی نبود

آهنگ یکی بود یکی نبود اونکه عاشقش بودم اما عاشقم نبود ینیییییی خودم قشنگ تر میخونم تا خواننده😐😐😐😂😂😂😂

اولین روز مدرسه

صبح رفتم مدرسه کاملاااااا شوت و گیج و مبهوووت🙄🙄🙄🙄

هیچ حسی نداشتم خب الان که چی مدرسه ها شروع شد و منی که قرار نبود باشم الان سرکلاس روانشناسیم😐😐😐😐😐

با الناز و سوگل حرف زدم فقط دوستام فقط همونان باکسی دیگه صمیمی نیستم

آموزشگاهمونم یگانه میگه استاد ریاضیمون مرده چشاشم سبزه 🤣🤣🤣

استاد مرد باشه اصن تو کلاس دخترا خودش حواس پرتیه 🤣🤣🤣🤣🤣

یادمه پارسال میگفتن آقای فلانی با دخترا شوخی میکنه یا دخترا یه سوالایی میپرسن ازش و ...

عربی هم همون استاد پارساله و اینکه کتاب بهم ندادن و نمقدونم قراره کی بدن من مشکلی ندارماااا فقط حس بیکاریم دیگه عود کرده😂قرآنم که قربونش برم یه صلوات نذر کنین من باز کنم بخونم حداقل اصن نمیشه 🥲💔

دلم واس سحر تنگ شده حالا واس مریم و حنانم تنگ شده ولی با سحر خیلییییی اوکی بودم دیگه همه جا تو خطای انضباطیا اسم ما دوتا باهم بود 😂😂😂

کنارهم میخوابیدیم تا دیروقت بعضی شبا حرف میزدیم زنگ میزدیم به یکی سرکار میذاشتیم

جمله معروفمممم( آقا من کفتررر میخواااامممم)😂😂😂

دیگه نپرسین کفتر چیه اگه هم فهمیدین هیسسسسس نگیناااا🤣🤣🤣

یادش بخیر شبی که خانم نازی با پاش بالشت منو شوت کرد اونور سحرم اونور که ساکت شیم یه شبم کلا سحرو برد اونطرف بعد من نمار صبح پاشدم رفتم پیشش ادامشو بگه گرفت خوابید منم همونجا خوابیدم🤣🤣🤣🤣

روزه آخریم کلاس نرفتیم واااای هذیون میگفتم مثلا یه چیزایی که اصن نپرسیییین وای وای وای وای 😂😂😂😂

دلم میخواد برم ولی اذیت میشم اونجا 🥺

براتون بگم از کلاس تفسیرش که یه جلسه به دلیل تاخیر نرفتم جلسه بعدیم گرفتم خوابیدم نصف کلاسو 🤣🤣🤣

استادمووون وای سخت می گرفتااااا روزای آخر میگفت حذف بشی ناراحت میشی ؟

فهمیدم اسممو داده جزو حذفیا چون دو روز بود این حرفارو میگفت

همون روزی ام که نرفتم گفته حذف شده ...

از بچه ها شنیدم💔💔💔💔

شونم تو مدرسه گرفت الان یه حالت رگ به رگ شدگی دارم😂😂😐💔

😁

خا ینی فردا قراره بروم مدرسه ؟🙄

هعی خِدااااا

کل مدرسه عوض رفتن به غیر از دبیر فنون و تاریخمان

به دوستام زنگ زدوم برم جا بگیرن دروم میام😂😂😂

روانیشان کردوم🤣🤣🤣